معنی حق العبور
لغت نامه دهخدا
حق العبور. [ح َق ْ قُل ْ ع ُ] (ع اِ مرکب) راهداری. حق زنجیر. || ترانزیت. (فرهنگستان).
صعب العبور
صعب العبور. [ص َ بُل ْ ع ُ] (ع ص مرکب) دشوارگذار. دش گذار.
شعری العبور
شعری العبور. [ش ِ رَل ْ ع َ] (اِخ) شعرای عبور. نام ستاره ای که بعد جوزا برآید. (منتهی الارب). و رجوع به شعرای عبور شود.
حق حق
حق حق. [ح ِ ح ِ] (اِ صوت) حکایت صوت هکه و سکسکه ٔ آنکه بسیار گریسته است. || آواز آب در شکم و در مشک آنگاه که بجنبانند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
حق
حق. [ح َق ق] (اِ) (مرغ...) شب آهنگ.
فرهنگ عمید
پولی که برای گرفتن اجارۀ عبور از جایی یا کشوری پرداخت میشود، ترانزیت،
سهل العبور
راهی که بهآسانی بتوان از آن عبور کرد، آسانرو،
صعب العبور
راهی که از آن بهسختی عبور میکنند،
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) وجهی که بابت عبور از جاده و کوچه پردازند ترازیت.
سهل العبور
آسانرو راهی که باساننی از آن بتوان گذشت آسان رو مقابل صعب العبور.
صعب العبور
دشوار گذار
حل جدول
فارسی به ایتالیایی
pedaggio
فارسی به عربی
غیر قابل للعبور
معادل ابجد
417